حاج آقای قرائتی می گفتند:
شخصی آمد پیش من گفت: من مسافر بودم داخل اتوبوس به راننده گفتم:
نگه دارین برای نماز پیاده بشیم نگه نداشت
گفتم :چه طور گفتی ؟ گفت: رفتم پیش راننده گفتم نگه دارین نماز بخونیم
گفت: بشین صدات میکنم ولی صدام نکرد
گفتم: خدا وکیلی اگه چمدانت هم افتادبود پایین همن شکلی میگفتی؟
یا اتوبوس سر راننده خراب می کردی؟
توبرای نمازت به اندازه چمدانت ارزش قائل نشدی
فرد وهابی در قبرستان بقیع به یک شیعه گفت که چرا شما فاطمه یا حسن یا زین العابدین را صدا می زنید وقتی آنها مرده اند و خاک هستند؟
آن وهابی که میخواست شیعه را بشکند؛ یک قلم برداشت گفت ببین این قلمه، آی شیعهها من این قلم رو میندازم زمین و انداخت و گفت شما میگید ۴ تا امام اینجا خوابیده ، ای امام حسن قلم رو به من بده؛ نداد ! ای امام زین العابدین؛ امام باقر؛ امام صادق؛ فاطمه زهرا؛ قلم رو به من بده؛ نداد ! وقتی اینا نمیتونن یک قلم رو به من بدن پس چطور شما متوسل میشید؟ اینا مردن تموم شد دیگه هیچ قدرتی ندارن، یک قلم رو به ما ندادن .
شیعه هم گفت خب قلم رو حالا تو به من بده این شیعه هم قلم رو انداخت زمین و گفت: یالا، خدایا قلم رو به ما بده ! و اتفاقی نیفتاد . شیعه هم رو کرد به وهابی و گفت : دیدی خدا هم نداد، پس با منطق شما خدا هم مرده ! مگه هرکس زنده هست باید نوکر تو باشه؟